صادغلغتنامه دهخداصادغ . [ دِ ] (ع اِ) دیک (خروس ) است ، جهت آنکه در ثلث آخر شب بسیار فریاد میکند. (فهرست مخزن الادویة) .
صادنیلغتنامه دهخداصادنی .[ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باغک بخش اهرم شهرستان بوشهر، 12000گزی جنوب باختری اهرم ، 7000گزی راه فرعی بوشهر به اهرم . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی ، سکنه 50
صداغلغتنامه دهخداصداغ . [ ص ِ / ص ُ ] (ع اِ) داغی است که بر صدغ شتر کنند. (منتهی الارب ). داغ که بر روی اشتر نهند. (مهذب الاسماء). داغی که میان دنبال چشم و گوش نهند بر درازا. (ب
صادغلغتنامه دهخداصادغ . [ دِ ] (ع اِ) دیک (خروس ) است ، جهت آنکه در ثلث آخر شب بسیار فریاد میکند. (فهرست مخزن الادویة) .
صادنیلغتنامه دهخداصادنی .[ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باغک بخش اهرم شهرستان بوشهر، 12000گزی جنوب باختری اهرم ، 7000گزی راه فرعی بوشهر به اهرم . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی ، سکنه 50
صداغلغتنامه دهخداصداغ . [ ص ِ / ص ُ ] (ع اِ) داغی است که بر صدغ شتر کنند. (منتهی الارب ). داغ که بر روی اشتر نهند. (مهذب الاسماء). داغی که میان دنبال چشم و گوش نهند بر درازا. (ب
صدغلغتنامه دهخداصدغ . [ ص َ ] (ع مص ) دوش با دوش برابر رفتن با کسی . || داغ و نشان کردن شتر را. || کشتن مورچه را. || برگردانیدن کسی را از کار و راندن . || باز داشتن ظالم را از