خلصاالشنةلغتنامه دهخداخلصاالشنة. [ خ َ صَش ْ ش َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) دوال دوتاه که بر درزهای مشک نهاده دوخته باشند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
صفراشکنلغتنامه دهخداصفراشکن . [ ص َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) زائل کننده ٔ صفرا. بُرنده ٔ صفرا. خوردنی یا داروئی که صفرا را ببُرد : سرگیج کن هزار صفراصفراشکن هزار سودا. نظامی .- آلبالو
صیدپیشهلغتنامه دهخداصیدپیشه . [ ص َ / ص ِ ش َ /ش ِ ] (ص مرکب ) صیاد. شکارگیر. نخجیرگر : این صیدپیشه فکر مدارا نکرده است گر سر بریده رشته ز پا وانکرده است .کلیم (از آنندراج ).
تصویب شدنلغتنامه دهخداتصویب شدن . [ ت َص ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تصویب گردیدن . روایی یافتن . مورد قبول اکثریت مراجع قانون گذاری واقع شدن امری به منع یا ایجاب .
شصلغتنامه دهخداشص . [ ش َص ص / ش ِص ص ] (معرب ، اِ) شست ماهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ابن درید گفته که عربی خالص نیست . (المعرب جوالیقی ص