صریملغتنامه دهخداصریم . [ ص َ ] (اِخ ) ابن مقاعس بن عمرو از تمیم از عدنان جدی جاهلی است . از پسران وی عبداﷲبن اباض رئیس اباضیه و ابن صفار رئیس صفاریه اند. (الاعلام زرکلی ص 432).
صریملغتنامه دهخداصریم . [ ص َ ] (اِخ ) وادی یا موضعی است به یمن . (معجم البلدان ). موضعی است . (منتهی الارب ).
صریملغتنامه دهخداصریم . [ ص َ ] (ع اِ) پاره ٔ جدا از ریگ توده ٔ بزرگ . و منه افعی صریم ؛ یعنی مار ریگ توده . (منتهی الارب ). || بامداد. (منتهی الارب ). روز. (مهذب الاسماء). || ش
صریملغتنامه دهخداصریم . [ ص ُ رَ ] (اِخ ) ابن معشربن ذهل بن تمیم از بنی تغلب ، شاعری است جاهلی یمانی الاصل و در بادیةالشام بمرد و افنون لقب داشت از آن رو که در شعر خودگفته است :
سریمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفلزی شبیه آهن، قابل تورق، و مفتول شدن که در مقابل حرارت با شعلۀ درخشان میسوزد و از آن توری چراغ درست میکنند.
صریمتفرهنگ انتشارات معین(صَ مَ) [ ع . صریمة ] 1 - (مص ل .) دل بر انجام کاری نهادن ، عزم جزم کردن . 2 - (اِ.) تودة ریگ .
صریمةلغتنامه دهخداصریمة. [ ص َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. 37 هزارگزی شمال خاوری شادگان . کنار رودخانه ٔ جراحی و راه خلف آباد به شادگان . دشت . گر
صریمةلغتنامه دهخداصریمة. [ ص َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) عزیمت بر کاری و نیک دل نهادن بر آن . (منتهی الارب ). عزیمت . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) : وآن مصلحت را چنانکه ذکر رفته است
صریمةالجدیلغتنامه دهخداصریمةالجدی . [ ص َ م َ تُل ْ ج ِدْی ْ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است مدر و ملین طبع و مخرج مشیمه . (منتهی الارب ). سلطان الجبل . سلطان الغابة . شجرةالطحال . صاحب تحفه
صریمیلغتنامه دهخداصریمی . [ ص َ ] (اِخ ) بحیربن ورقا، وی از تمیم و از اشراف دلیر عصر اموی است . او باامیةبن عبداﷲ امیر خراسان بود. سپس در یکی از جنگهابه مهلب پیوست . به سال 81 هَ
صریمتفرهنگ انتشارات معین(صَ مَ) [ ع . صریمة ] 1 - (مص ل .) دل بر انجام کاری نهادن ، عزم جزم کردن . 2 - (اِ.) تودة ریگ .
صریمةلغتنامه دهخداصریمة. [ ص َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. 37 هزارگزی شمال خاوری شادگان . کنار رودخانه ٔ جراحی و راه خلف آباد به شادگان . دشت . گر
صریمةلغتنامه دهخداصریمة. [ ص َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) عزیمت بر کاری و نیک دل نهادن بر آن . (منتهی الارب ). عزیمت . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) : وآن مصلحت را چنانکه ذکر رفته است
صریمةالجدیلغتنامه دهخداصریمةالجدی . [ ص َ م َ تُل ْ ج ِدْی ْ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است مدر و ملین طبع و مخرج مشیمه . (منتهی الارب ). سلطان الجبل . سلطان الغابة . شجرةالطحال . صاحب تحفه
صریمیلغتنامه دهخداصریمی . [ ص َ ] (اِخ ) بحیربن ورقا، وی از تمیم و از اشراف دلیر عصر اموی است . او باامیةبن عبداﷲ امیر خراسان بود. سپس در یکی از جنگهابه مهلب پیوست . به سال 81 هَ