صرمه کشلغتنامه دهخداصرمه کش . [ ص ِ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ](اِ مرکب ) شفشاهنج . شفشاهنگ . رجوع بدین لغات شود.
سرمه کشلغتنامه دهخداسرمه کش . [ س ُ م َ / م ِ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) شخصی را گویند که سرمه کشیده باشد. || (نف مرکب ) کسی که سرمه در چشم مردم کشد. (برهان ) (آنندراج ) : بس بود از
سرمه کشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که سرمه به چشم بکشد.۳. (اسم) میلۀ باریکی که با آن سرمه به چشم میکشند.
صدمه کشیدنلغتنامه دهخداصدمه کشیدن .[ ص َ م َ / م ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) آزار دیدن . تحمل مشقت کردن . رنج و زحمت دیدن . رجوع به صدمه شود.
صرمةلغتنامه دهخداصرمة. [ ص َ م َ ] (ع ص ) آنکه خشم او زود نرود. یقال : هو صرمة من الصرمات ؛ ای بطی ٔ الرجوع من غضبه . (منتهی الارب ).
صرمةلغتنامه دهخداصرمة. [ ص ِ م َ ] (اِخ ) ابن انس بن صرمة صاحب رسول خدا (ص ) رجوع به ابوقیس صرمة در این لغت نامه و عقدالفرید ج 1 ص 174 و ج 2 ص 257، چ محمد سعید عریان و المعرب جو
آهنگلغتنامه دهخداآهنگ . [ هََ ] (اِ) قصد. عزم . عزیمت . عمد. (ادیب نطنزی ). تعمد. نیت . بسیج . تأمیم . استواء. اندیشه .توجه به . برفتن بسوی . حرد. نحو. اراده : خسرو غازی آهنگ ب
صدمه کشیدنلغتنامه دهخداصدمه کشیدن .[ ص َ م َ / م ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) آزار دیدن . تحمل مشقت کردن . رنج و زحمت دیدن . رجوع به صدمه شود.
صدمهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آسیب.۲. آزار.۳. [قدیمی] راندن و دفع کردن.۴. [قدیمی] کوبیدن دو چیز به هم.۵. [قدیمی] مصیبت. صدمه خوردن (دیدن): (مصدر لازم)۱. آسیب دیدن.۲. آزار دیدن. صدمه کشیدن
صرفةلغتنامه دهخداصرفة. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) نیک بختی زمانه . (منتهی الارب ). ناب الدهر، الذی نفتر عن البرد او عن الحرّ. (اقرب الموارد). || مهره ای است که بدان زنان مردان را بند کن
کشتی گرفتنلغتنامه دهخداکشتی گرفتن . [ ک ُ گ ِ رِ ت َ ](مص مرکب ) بهم آویختن و پیکار کردن تا یکی دیگر را بر زمین زند. زورآزمایی کردن . مرد و مرد کردن . (از یادداشت مؤلف ). مراوغة. (تا