صرصورلغتنامه دهخداصرصور. [ ص ُ] (ع اِ) نوناتک . الواحد صرصورة. (نسخه ٔ خطی مهذب الاسماء). || جانورکی است . || اشتر بزرگ هیکل . || شتر بختی . (منتهی الارب ).
ثرثورلغتنامه دهخداثرثور. [ ث ُ ] (اِخ ) نام دو نهر است به ارمنستان یکی را ثرثور کبیر و دیگری را ثرثور صغیر گویند بین یکی از آنها و بردعه کمتر از یک فرسخ است . (مراصد الاطلاع ). ص
سرسورلغتنامه دهخداسرسور. [ س ُ ] (ع ص ) دانای بزرگ بسیار درآینده در امور. || هو سرسور مال ؛ او نیکو سیاست کننده ٔشتران است . || (اِ) پیکان دوک . || دوست و یار خالص . (منتهی الارب
صَرْصَرٍفرهنگ واژگان قرآنباد سخت و سمي - باد بسيار سرد - باد پر سر و صدا ( که مستلزم سخت وزيدن نيز هست)
صرصرصفتلغتنامه دهخداصرصرصفت . [ ص َ ص َ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) همانند باد صرصر. تند و تیز : صرصرصفت در صفدری ، تیغش چو تیغ حیدری بر سینه ٔدیو و پری ، از خلد ابرار آمده .خاقانی .
صرصرلغتنامه دهخداصرصر. [ ص ُ ص ُ / ص ِ ص ِ ] (ع اِ) جانورکی است صرصورنام . (منتهی الارب ). سوسک . سوسرک . سِمرگ . ج ، صراصر. نوعی از حشرات دارای بالهائی که از جلو بهم افتاده و ا
جقالةلغتنامه دهخداجقالة. [ ج ِ ل َ ] (اِ) مأخوذ از سیگال . صرصر. زیز. زنجره . جیرجیرک . جدجد. جیز. صرصور. صراراللیل . خزوک . ابودقیق . (یادداشت مؤلف ).
جیغالهلغتنامه دهخداجیغاله . [ ل َ / ل ِ] (اِ) زیز. زنجیره . ططیگس . مطیلس . جیرجیرک . ابودقیق . جیز. جدجد. صرصور. صراراللیل . خزوک . رجوع به ططیگس در همین لغت نامه شود.
شترلغتنامه دهخداشتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندان