صررلغتنامه دهخداصرر. [ ص َ رَ ] (ع اِ) خوشه ای که آماده ٔ برآمدن گردد یا مادامی که در آن گندم نه برآمده باشد. صررة، یکی . (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود.
شررلغتنامه دهخداشرر. [ ش َ رَرْ ] (ع اِ) پاره ٔ آتش که بجهد.شررة یکی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). لخشه ٔ آتش ؛ یعنی سرشک آتش . (مجمل اللغة). آتشپاره . (آنندراج ). یک پاره ٔ آتش . (غیاث اللغات ). سرشک آتش . (دهار). خُدره . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). جرقه . شراره ٔ آتش . خدرک <span class
شررلغتنامه دهخداشرر. [ ش ِ رَرْ ] (ع مص ) بد شدن . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (دهار). شر. رجوع به شَرّ شود.
شریرلغتنامه دهخداشریر. [ ش َ ] (ع ) جانب دریا. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نام درختی بحری . (ناظم الاطباء). درختی است دریایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) خوب و نیک و خوش . || جمیل و رعنا. (ناظم الاطباء). || بد. ج ، اَشرار، اَشِرّاء. (از اقرب الموارد)
شریرلغتنامه دهخداشریر. [ ش ِرْ ری ] (ع ص ) مرد بسیارشر. ج ، شریرون .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بدکردار. (دهار). کثیرالشر. (مهذب الاسماء).
شریرلغتنامه دهخداشریر. [ ش ُ رَی ْ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). جایگاهی است در دیار عبدالقیس . (از معجم البلدان ).
اصرارلغتنامه دهخدااصرار. [ اَ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب که در قلعه ٔ صُرَر سکونت دارند. (منتهی الارب ).
اصرارلغتنامه دهخدااصرار. [ اِ ] (ع مص ) اصرار اسب و خر به گوشش ؛ راست کردن آنرا برای شنیدن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). راست کردن اسب گوش را تا بشنود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دو گوش راست کردن اسب . (تاج المصادر بیهقی ). || اصرار سنبل ؛ آماده ٔ برآمدن گردیدن خوشه .
صرصرلغتنامه دهخداصرصر. [ ص َ ص َ ] (ع ص ، اِ) باد سرد. (مهذب الاسماء). باد سخت . (دهار). باد سخت و سرد. (ترجمان جرجانی ) (غیاث ). || باد تند. تندباد. (غیاث ). باد بلندآواز. (قاموس ). باد شدیدآواز. باد سخت آواز. (منتهی الارب ). || باد سخت سرد. (منتهی الارب ) : جمال