صررلغتنامه دهخداصرر. [ ص َ رَ ] (ع اِ) خوشه ای که آماده ٔ برآمدن گردد یا مادامی که در آن گندم نه برآمده باشد. صررة، یکی . (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود.
سررلغتنامه دهخداسرر. [ س ُ رُ ] (ع اِ) سرشاخ گیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ سرة. (ناظم الاطباء). || ج ِ سریر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سررلغتنامه دهخداسرر. [ س ُ رَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مکه ، در آن درختی بود که هفتاد نبی را در زیر آن درخت ناف بریده اند یعنی در زیر آن درخت متولد شده اند. (منتهی الارب ) (ناظ
سررلغتنامه دهخداسرر. [ س ُ رَ ] (ع اِ) پوست سماروغ . || گل و خاک که بر وی چفسیده باشد. || آخر شب از ماه یا میانه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سررلغتنامه دهخداسرر. [ س َ رَ ] (ع اِ)خطهای کف دست و شکنهای آن . ج ، اسرار. (ناظم الاطباء). خطوط کف و پیشانی . (اقرب الموارد). || تجویف و کاواکی . (ناظم الاطباء). میان کاواکی چ
اصرارلغتنامه دهخدااصرار. [ اَ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب که در قلعه ٔ صُرَر سکونت دارند. (منتهی الارب ).
اصرارلغتنامه دهخدااصرار. [ اِ ] (ع مص ) اصرار اسب و خر به گوشش ؛ راست کردن آنرا برای شنیدن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). راست کردن اسب گوش را تا بشنود. (منتهی الارب ) (آنن
اصریلغتنامه دهخدااصری . [ اَ ص ِرْ را ] (ع اِمص ) نیک عزیمت بر کاری و جِدّو ثبات و دوام بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صِرّی ̍. رجوع به صِرّی ̍ شود. یقال : انها منی صری
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) خازن . عبداﷲبن احمد شاعر و مترسل شهیر اصفهانی . او از خواص صاحب بن عباد و برکشیدگان اوست . در ریعان شباب خازنی کتب خانه ٔ