صرحیةلغتنامه دهخداصرحیة. [ ] (اِخ ) وادی میان مدینة و خیبر است . رجوع به حبیب السیر چ 1 تهران ج 1 جزء 3 ص 131 شود. این کلمه در چ خیام ج 1 ص 276 «حرضه » نوشته شده است .
وادی صرحیهلغتنامه دهخداوادی صرحیه . [ ] (اِخ ) موضعی است بین راه مدینه و قلاع خیبر. صاحب حبیب السیر آرد: پیغمبر اسلام به عزیمت فتح خیبر با هزار و چهارصد تن از شجاعان دلاور از مدینه نه
صاحیهلغتنامه دهخداصاحیه . [ ی َ ] (ع اِ) جزر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن چ تهران 1277 هَ . ق .). صاحیه (به تشدید یاء)؛جزر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ص
صراحیةلغتنامه دهخداصراحیة. [ ص ُ حی ی َ ] (ع اِ) خنور شراب . (منتهی الارب ). آوند شراب . (دهار). رجوع به صراحی شود.
وادی صرحیهلغتنامه دهخداوادی صرحیه . [ ] (اِخ ) موضعی است بین راه مدینه و قلاع خیبر. صاحب حبیب السیر آرد: پیغمبر اسلام به عزیمت فتح خیبر با هزار و چهارصد تن از شجاعان دلاور از مدینه نه
صاحیهلغتنامه دهخداصاحیه . [ ی َ ] (ع اِ) جزر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن چ تهران 1277 هَ . ق .). صاحیه (به تشدید یاء)؛جزر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ص
صراحیةلغتنامه دهخداصراحیة. [ ص ُ حی ی َ ] (ع اِ) خنور شراب . (منتهی الارب ). آوند شراب . (دهار). رجوع به صراحی شود.
صراحیةلغتنامه دهخداصراحیة. [ ص ُ ی َ ] (ع ص ) شراب خالص و پاکیزه . (منتهی الارب ). || سخن خالص و بی آمیغ.