معنی صرافه | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

ترجمه مقاله

جست‌وجوی دقیق

صرافه

لغت‌نامه دهخدا

صرافه . [ ص َ رْ را ف َ ] (ع اِ) محل معاوضه ٔ نقود. صرافخانه . (ناظم الاطباء).

جست‌وجوی مشابه

صرفه

فرهنگ انتشارات معین

(صَ فِ) [ ع . صرفة ] (اِ.) 1 - افزونی . 2 - بهره ، فایده .

صرفه بردن

فرهنگ انتشارات معین

( ~ . بُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - سود بردن . 2 - سبقت جستن .

صرفه داشتن

فرهنگ انتشارات معین

( ~ . تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) فایده داشتن .

صرفه جو

فرهنگ انتشارات معین

( ~ .) [ ع . ] (ص فا.) آن که در خرج کردن اندازه نگه دارد، مقتصد.

صرفه جویی

فرهنگ انتشارات معین

( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .) اندازه نگه داشتن ، از حد خارج نشدن .

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

whetile

دیکشنری انگلیسی به فارسی

هندی

whein

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سوزن

جست‌وجوی متن

صرافت

فرهنگ انتشارات معین

( ~ .) [ ع . صرافة ] (اِمص .) شغل و پیشة صراف .

صراف

لغت‌نامه دهخدا

صراف . [ ص ِ ] (ع مص ) بگشن آمدن سگ ماده . (زوزنی ). خواهش نر کردن سگ ماده . خوسه شدن سگ ماده . (از منتهی الارب ). || مبادلة. صرافة. فان الصراف مزاولة الصرف بین

صرفه

فرهنگ انتشارات معین

(صَ فِ) [ ع . صرفة ] (اِ.) 1 - افزونی . 2 - بهره ، فایده .

صراف

دیکشنری عربی به فارسی

صندوقدار , تحويلدار , بيرون کردن , عوض کننده , تغيير دهنده , صراف

تدبير

دیکشنری عربی به فارسی

صرفه جويي , کم خرجي