سرائرلغتنامه دهخداسرائر. [ س َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ سریرة. پنهانیها و رازها. (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ سریرة، راز. (دهار) (منتهی الارب ). || در اصطلاح عرفاء سرائر، افنای سالک است در حق
صريردیکشنری عربی به فارسیصداي غوک دراوردن , شکوه وشکايت کردن , غژغژ کردن , صداي لولا ي روغن نخورده , جيرجيرکفش , جيغ وفرياد شکيدن (مثل جغد يا موش) , با صداي جيغ صحبت کردن , با جيغ وفريا
صائرلغتنامه دهخداصائر. [ ءِ ] (اِخ ) حازمی گوید: وادیی است در نجد و دیگران گفته اند قریه ای است در یمن و ابوسعد ابوعبدالرحمن محمدبن علی بن مسلم بن علی صائری معروف به سلطان بدان
صائرلغتنامه دهخداصائر. [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صیر. || (اِ) صائرالباب ؛ شکاف در. (منتهی الارب ). دَرز در.