صدمتلغتنامه دهخداصدمت . [ ص َ م َ ] (ع اِ) آسیب . (دهار). آزار : اگر طاقت نداری صدمت پیل چرا باید که بر موران نهی پای . سعدی .|| ضرب . کوب : بصدمتی که اگر کوه آهنین بودی از جای
صدمتفرهنگ انتشارات معین(صَ مَ) [ ع . صدمة ] 1 - (مص م .) کوفتن ، کوفتن دو چیز به هم . 2 - (اِمص .) کوفتگی ، آسیب . 3 - (اِ.) آزار، مصیبت .
صدمتانلغتنامه دهخداصدمتان . [ ص َ م َ / ص َ دِ م َ ] (ع اِ) دو سوی پیشانی یا هر دو کرانه ٔ آن . (منتهی الارب ). جانبا الحاجبین . (بحر الجواهر).هر دو سوی پیشانی و هر دو سوی رو. (مه
صدمتانلغتنامه دهخداصدمتان . [ ص َ م َ / ص َ دِ م َ ] (ع اِ) دو سوی پیشانی یا هر دو کرانه ٔ آن . (منتهی الارب ). جانبا الحاجبین . (بحر الجواهر).هر دو سوی پیشانی و هر دو سوی رو. (مه
بارپوشلغتنامه دهخدابارپوش .(اِ مرکب ) جامه که بر بار پوشند تا از صدمت باران وآفتاب مصون ماند. || ظاهراً بالاپوش : و سواران بر عقب می آمدند و موضعی که جواز تعذرزیادت داشت بارپوشها
خفرگانلغتنامه دهخداخفرگان . [ خ َ رَ ] (اِ) فرومردن دم در عروق بسبب مرضی یا صدمتی . (آنندراج ). || خپه کردن بطنابی و رسنی . خفقان معرب آنست . (آنندراج ).