صدصدلغتنامه دهخداصدصد. [ ص َ ص َ ] (ق مرکب ) صدتا صدتا.و مقصود تکثیر است یعنی فراوان : بعیب خویش یک دیده نمائی بعیب دیگران صدصد گشائی . نظامی .جنیبت کش وشاقان سرائی روانه صدصد ا
صدصدفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهصدتاصدتا: ◻︎ به عیب خویش یک دیده نمایی / به عیب دیگران صدصد گشایی (نظامی۲: ۲۰۱).
صده در صدهلغتنامه دهخداصده در صده . [ ص َ دَ / دِ دَص َ دَ / دِ ] (ق مرکب ) صدتاصدتا. صدصد : همه فیلسوفان صده در صده بپائینگه (؟) تخت او صف زده . نظامی .و این لغت در این بیت افادت تکث
سرائیلغتنامه دهخداسرائی . [ س َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به سراء. غلام مخصوص خدمت سرا : همی تا بود در سرای بزرگان چو سیمین بتان لعبتان سرائی . فرخی .هرگز بکجا روی نهاد این شه عالم ب
مستخلصلغتنامه دهخدامستخلص . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) مخصوص خود کرده . (ناظم الاطباء). رجوع به استخلاص شود. || رها شده . خلاص شده . آزادشده . نجات یافته . خلاصی یافته . (ناظم الاطباء
پیشه کارلغتنامه دهخداپیشه کار. [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) (از: پیشه + کار، مزید مؤخری که مبالغه ٔ شغلی را رساند) صنعتگر. صنعتکار. استادکار. پیشه ور. پیشه گر : یکی پیشه کار و دگر کشت و
عددفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد رقم، نماد، شماره، نمره، امتیاز، درجه، رتبه، ردیف عده، تعداد، حساب، شمار، آمار، شماره، رقم، دانه عدد طبیعی، عدد حسابی، عدد صحیح، عدد گویا (حقیقی، گنگ،