صدرالدینلغتنامه دهخداصدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) تبریزی بن محمدرضا نایب الصدر. او راست : کتاب لغتی که به سال 1225 هَ . ق . برای عباس میرزا نایب السلطنه بنام فرهنگ عباسی تألیف
صدرالدینلغتنامه دهخداصدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) ربیعی (مولانا...) وی در قصبه ٔ فوشنج بامر خطابت مشغول بودو بواسطه ٔ جودت طبع و حدت ذهن در سلک ندماء و خواص ملک فخرالدین محمد ک
صدرالدینلغتنامه دهخداصدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) رواسی . از خلفای شیخ زین الدین خافی و حاوی علوم ظاهری و باطنی بود. در اوائل حال چندین سال در مدینه اقامت جست و در مصر و شام ار
صدرالدینلغتنامه دهخداصدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) ساوجی . به نقل حبیب السیر، وی از جمله ٔ فضلای زمان هلاکوخان بود و بحدت ذهن سلیم و جودت طبع مستقیم و وفور قوت حافظه و وقوف بر ع
قاضی صدرالدینلغتنامه دهخداقاضی صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن قاضی قطب الدین عبداﷲ امامی از قضات و دانشمندان عهد شاهرخ است . وی پس از وفات پدر مدتی در هرات و توابع و مضافات به
صابرالدین برکةلغتنامه دهخداصابرالدین برکة. [ ب ِ رُدْ دی ؟ ] (اِخ ) وی یکی از شاگردان سیدحسین اخلاطی است . او راست : شرحی ممزوح و مختصر بر فصوص الحکم شیخ محیی الدین عربی که به جمله ٔ «الح
صدرالبیتلغتنامه دهخداصدرالبیت . [ ص َ رُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) پیش خانه . (مهذب الاسماء). پیشگاه خانه . رجوع به صدر بیت شود.
صدرالدجاجةلغتنامه دهخداصدرالدجاجة. [ ص َ رُدْ دَ ج َ] (اِخ ) از اصطلاحات فلکی است . نام چند ستاره است درسینه ٔ دجاجة. رجوع به ثوابت در همین لغت نامه شود.
قاضی صدرالدینلغتنامه دهخداقاضی صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن قاضی قطب الدین عبداﷲ امامی از قضات و دانشمندان عهد شاهرخ است . وی پس از وفات پدر مدتی در هرات و توابع و مضافات به
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) صدرالدین شیرازی (میر...). رجوع به صدرالدین شیرازی (میر...) شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (خواجه ...) صدرالدین خالدی زنجانی ملقب بصدر جهان . وزیر ارغون خان در سال 691 هَ . ق . و برادر او قطب الدین احمد قاضی القضاة و متولی موقو