بريقدیکشنری عربی به فارسیصداکردن (مثل شيپور) , جار زدن , بافرياد گفتن , جلا دادن , پرداخت کردن , صيقل دادن , جلا , صيقل , تلا لوء داشتن , جرقه زدن , چشمک زدن , برق , تلا لو , جرقه , درخ
دندنةدیکشنری عربی به فارسیوزوز کردن , همهمه کردن , صدا کردن (مثل فرفره) , زمزمه کردن , درفعاليت بودن , فريب دادن , زمزمه , سخن نرم , شکايت , شايعات