صخی ًلغتنامه دهخداصخی ً. [ ص َ خَن ْ ] (ع مص ) چرکین و ریمناک شدن جامه . (منتهی الارب ). || بگشادن آتش را. (منتهی الارب ). منتهی الارب هر دو مصدر را ناقص یائی ضبط کرده است . لیکن
صدقیلغتنامه دهخداصدقی . [ ص ِ ] (اِخ ) وی از فضلای استرآباد و نام او سلطان محمد و در فن قصیده گوئی استاد و در دارالمؤمنین کاشان درگذشت . از اوست :باز گرسنه چشم بدور عدالتت گنجش
صدقی کرمانیلغتنامه دهخداصدقی کرمانی . [ ص ِ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) نام وی میرزا صادق و در همه ٔ فنون کامل و بر همگنان فایق ، بوفور خصایل محموده و شمایل مسعوده محسود اهل آفاق و در طریق طریقت
صدقیلغتنامه دهخداصدقی . [ ص ِ ] (اِخ ) (ملا...) فرزند طالب و از شهر هرات است ، علمی دارد اما خالی از نشانه (نشاءة؟) جنون نیست . از اوست :عرق نشسته ز پندم رخ نکوی تو راز من مرنج
صدقی زادهلغتنامه دهخداصدقی زاده . [ ص ِ دَ ] (اِخ ) احمد رشید افندی . یکی از علمای عثمانیست و در عهد سلطان محمودخان ثابتی بمسند مشیخت نایل گشته . وی پسر صدقی افندی قاضی اردو بود و در
wordدیکشنری انگلیسی به فارسیکلمه، واژه، حرف، لغت، سخن، لفظ، گفتار، فرمان، قول، خبر، عهد، پیغام، فرمایش، خطابت، لغات را بکار بردن، با لغات بیان کردن
صخی ًلغتنامه دهخداصخی ً. [ ص َ خَن ْ ] (ع مص ) چرکین و ریمناک شدن جامه . (منتهی الارب ). || بگشادن آتش را. (منتهی الارب ). منتهی الارب هر دو مصدر را ناقص یائی ضبط کرده است . لیکن
صدقیلغتنامه دهخداصدقی . [ ص ِ ] (اِخ ) وی از فضلای استرآباد و نام او سلطان محمد و در فن قصیده گوئی استاد و در دارالمؤمنین کاشان درگذشت . از اوست :باز گرسنه چشم بدور عدالتت گنجش
صدقی کرمانیلغتنامه دهخداصدقی کرمانی . [ ص ِ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) نام وی میرزا صادق و در همه ٔ فنون کامل و بر همگنان فایق ، بوفور خصایل محموده و شمایل مسعوده محسود اهل آفاق و در طریق طریقت
صدقیلغتنامه دهخداصدقی . [ ص ِ ] (اِخ ) (ملا...) فرزند طالب و از شهر هرات است ، علمی دارد اما خالی از نشانه (نشاءة؟) جنون نیست . از اوست :عرق نشسته ز پندم رخ نکوی تو راز من مرنج
صدقی زادهلغتنامه دهخداصدقی زاده . [ ص ِ دَ ] (اِخ ) احمد رشید افندی . یکی از علمای عثمانیست و در عهد سلطان محمودخان ثابتی بمسند مشیخت نایل گشته . وی پسر صدقی افندی قاضی اردو بود و در