صخدلغتنامه دهخداصخد. [ ص َ ] (ع مص ) سوختن چیزی را آفتاب . (منتهی الارب ). گرمای آفتاب در کسی اثر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن گنجشک . || بانگ کردن کلاکموش . (منته
work outدیکشنری انگلیسی به فارسیکار کردن، حل کردن، از کار دراوردن، تعبیه کردن، تدبیر کردن، در اثر زحمت و کار ایجاد کردن
صخدلغتنامه دهخداصخد. [ ص َ ] (ع مص ) سوختن چیزی را آفتاب . (منتهی الارب ). گرمای آفتاب در کسی اثر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن گنجشک . || بانگ کردن کلاکموش . (منته
کوکنکلغتنامه دهخداکوکنک . [ کو ک َ ن َ ] (اِ مصغر) مصغر کوکن است که جغد باشد و آن پرنده ای است به نحوست مشهور. (برهان ) (آنندراج ). کوکن یعنی جغد کوچک . (ناظم الاطباء) : آواز نای