صحیح و اعملغتنامه دهخداصحیح و اعم . [ ص َ ح ُ اَ ع َم م ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اصول فقه ) حاصل آن اینکه در صورت ثبوت حقیقت شرعیه آیا الفاظی که شارع اسلام برابر ماهیات مجعول
ساق و سلامتلغتنامه دهخداساق و سلامت . [ ق ُ س َ م َ ] (ص مرکب ) از ترکی ساق بمعنی سالم ، و سلامت عربی بجای سالم . صحیح و سالم . تندرست .
صحیحلغتنامه دهخداصحیح . [ ص َ ] (ع ص ) درست . (مهذب الاسماء). تندرست . (دهار) (غیاث اللغات ). پاک از عیب . (غیاث اللغات ). راست . سالم . تندرست . مقابل غلط و سقیم و بیمار. سدید.
سالمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ست، سلامت، سرحال، قبراق، روفرم، شاداب، صحیح و سالم، روبراه، خوشبنیه، قوی، رشید، تنومند، خوشاحوال، صحیحالمزاج بهداشتی، گوارا
مسلملغتنامه دهخدامسلم . [ م ُ س َل ْ ل ِ ] (ع ص ) کسی که صحیح و سالم نگاه می دارد. || کسی که حمایت میکند رهائی و آزادی را. || آن که می سپارد چیزی را به کسی . || آن که تسلیم میشو
مغتضرلغتنامه دهخدامغتضر. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) جوان سالم میرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جوان صحیح و سالم مرده . (ناظم الاطباء).