صلمفرهنگ انتشارات معین(صَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - بریدگی ، قطع (گوش و بینی ). 2 - در علم عروض اسقاط وتد مفعولات است ، «مفمو» بماند. «فع لن » به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد
صمفرهنگ انتشارات معین(صُ مّ) [ ع . ] (ص .) ج . اصم ؛ کرها. ؛ ~ñ بکم کر و لال . مجازاً به معنی کاملاً خاموش و ساکت .
اصحملغتنامه دهخدااصحم . [ اَح َ ] (ع ص ) سیاه زردی مایل . مؤنث : صَحْماء. ج ، صُحْم . (منتهی الارب ). دارای صحمة، گویند: حمار اصحم و اتان صحماء. (قطر المحیط). دارای سیاهی که به
لا أساس له من الصحةدیکشنری عربی به فارسیصحت ندارد , بى اساس است , حقيقت ندارد , كذب محض است , غيرواقعى , درست نيست