صحللغتنامه دهخداصحل . [ ص َ ] (ع اِمص ) گلوگرفتگی یا سختگی سینه . شکستگی آواز. نارسائی آواز. (منتهی الارب ).
صحللغتنامه دهخداصحل . [ ص َ ح َ ] (ع مص ) گلوگرفته شدن آواز کسی یا گران و گرفته و درشت گردیدن یا شکسته شدن یا گرفتگی . (از منتهی الارب ). گران آواز شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر
صحللغتنامه دهخداصحل . [ ص َ ح ِ ] (ع ص ) مرد گلوگرفته آواز. (منتهی الارب ). گران آواز. (مهذب الاسماء).
سهلدیکشنری عربی به فارسیپهن , مسطح , هموار , صاف , برابر , واضح , اشکار , رک و ساده , ساده , جلگه , دشت , هامون , ميدان يا محوطه جنگ , بدقيافه , شکوه , شکوه کردن
سهلدیکشنری عربی به فارسیاسان , سهل , بي زحمت , اسوده , ملا يم , روان , سليس , باساني , باساني قابل اجرا , سهل الحصول , اسان کردن , تسهيل کردن , کمک کردن
افصح القبایللغتنامه دهخداافصح القبایل . [ اَ ص َ حُل ْق َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) فصیح ترین قبیله ها : ای قایم افصح القبایل یک زخمی اوضح الدلایل .نظامی .
افصح المتکلمینلغتنامه دهخداافصح المتکلمین . [ اَ ص َ حُل ْ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ](اِخ ) از القاب شیخ سعدی شیرازی شاعر شهیر (ره ). (یادداشت مؤلف ). رجوع به سعدی در همین لغت نامه شود.
ناصح القلبلغتنامه دهخداناصح القلب . [ ص ِ حُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) نقی القلب . پاکدل . ناصح الجیب . رجوع به ناصح شود.
صبیح المنظرلغتنامه دهخداصبیح المنظر. [ ص َ حُل ْ م َ ظَ ] (ع ص مرکب ) زیباروی . جمیل . رجوع به صبیح شود.