گشت ارزیابیsite inspectionواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که قبل از برگزاری مناسبتها و رویدادهای گوناگون برای ارزیابی امکانات و تسهیلات یک مقصد و تطابق آن با نیازها و اولویتهای افراد و مؤسسات ذیربط برگزار میشود
ساعت سعدلغتنامه دهخداساعت سعد. [ ع َ ت ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت نیک . ساعت مبارک . وقتی که در آن برخی کارها شاید. ضدّ ساعت نحس . در تذکرة الملوک آمده : فصل دوم در بیان شغل مقرب الخاقان منجم باشی است . مشارالیه هر روزه به دستور اطباء به در دولتخانه حاضر میشد که
ناسلامتیلغتنامه دهخداناسلامتی . [ س َ م َ ] (حامص مرکب ) بیماری . مریضی . عدم صحت و سلامت . ناتندرستی . سالم نبودن . مقابل سلامتی . رجوع به سلامتی شود. || در تداول عامه ، نفرین گونه ای است . نوعی نفرین است : آخر تو ناسلامتی آدمی ! ناسلامتی تو پدر او هستی !. (یادداشت مؤلف ).
آشفرهنگ فارسی عمید۱. غذای آبکی که به اقسام مختلف با برنج و روغن و سبزی یا آرد و حبوبات و گاه با گوشت طبخ میکنند. هرگاه چیزی، از قبیل آلو، انار، کدو، کشک، ماست، و ماش، اضافه در آن بریزند، به نام آن خوانده میشود: آش آلو، آش انار، آش کدو، آش کشک، آش ماست، آش ماش.۲. مایعی که برای دباغی کردن پوست حیوانات به کار بب
دوروزهلغتنامه دهخدادوروزه . [ دُ زَ / زِ ] (ص نسبی ) منسوب به دوروز. در طول دوروز. برای دوروز. رجوع به ترکیب دوروز ذیل کلمه ٔ دو شود.- در این دوروزه ؛ در این نزدیکی . در یکی دو روز متصل به روزی که در آنند. بزودی . (ناظم الاطباء).<br
سرخ روییلغتنامه دهخداسرخ رویی . [ س ُ ] (حامص مرکب ) روی سرخ داشتن . قرمزی چهره داشتن : امروز سرخ رویی من دانی از چه خاست زآن کآتش نیاز دمیدم به صبحگاه . خاقانی .مغ را که سرخ رویی از آتش دمیدن است فرداش نام چیست سیه روی آن جهان .<b
تصدیقلغتنامه دهخداتصدیق . [ ت َ ] (ع مص ) راستگوی داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راستگو داشتن و راست پنداشتن . (غیاث اللغات ). راست گردانیدن و باور داشتن و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). ضدتکذیب . (ناظم الاطباء) (از اقرب
صحتفرهنگ فارسی عمید۱. تندرست بودن؛ تندرستی؛ سلامتی.۲. راستی و درستی.⟨ صحتوسقم: [مجاز] درستی و نادرستی.
صحتلغتنامه دهخداصحت . [ ص ِح ْ ح َ ] (ع مص ، اِمص ) تن درست شدن . (مصادر زوزنی ). هیئة یکون بها بدن الانسان فی مزاجه و ترکیبه بحیث یصدر عنه الافعال سلیمةً. (بحرالجواهر). مقابل سقم و بیماری . سداد. تندرستی . سلامت . درستی . بشدن بیماری . برخاستن از بیماری . بی عیبی . بی آهوئی <span class="hl"
صحتدیکشنری فارسی به انگلیسیaccuracy, accurateness, correctness, justice, nicety, rightness, truth, validity, veracity
صحتفرهنگ فارسی معین(ص حَ) [ ع . صحة ] 1 - (مص ل .) تندرست شدن . 2 - (اِمص .) تندرستی . ؛ ~ و سقم الف - درست یا نادرست . ب - تندرست یا بیمار. ؛ ~ آب گرم عبارت خوشامدگویی برای کسی که حمام کرده است به معنی : امیدوارم پس از حمام کردن تندرست باشید.
مناصحتلغتنامه دهخدامناصحت . [ م ُ ص َ / ص ِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) پند و نصیحت خالصانه و راستی و صداقت نسبت به همدیگر. (ناظم الاطباء).پند و اندرز دادن . مناصحة : این قاضی از اعیان علماء حضرت است و شغلها و سفارتهای با نام کرده و در هر یکی ا
تصحتلغتنامه دهخداتصحت . [ ت َ ص َح ْ ح ُ ] (ع مص ) شرم داشتن و شرمناک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): تصحت الرجل عن مجالستنا تصحتاً؛ استحی کتصحب . (اقرب الموارد). رجوع به تصحب شود.
صحتفرهنگ فارسی عمید۱. تندرست بودن؛ تندرستی؛ سلامتی.۲. راستی و درستی.⟨ صحتوسقم: [مجاز] درستی و نادرستی.
صحتلغتنامه دهخداصحت . [ ص ِح ْ ح َ ] (ع مص ، اِمص ) تن درست شدن . (مصادر زوزنی ). هیئة یکون بها بدن الانسان فی مزاجه و ترکیبه بحیث یصدر عنه الافعال سلیمةً. (بحرالجواهر). مقابل سقم و بیماری . سداد. تندرستی . سلامت . درستی . بشدن بیماری . برخاستن از بیماری . بی عیبی . بی آهوئی <span class="hl"