صحابهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهیاران پیغمبر اسلام و کسانی که به خدمت پیغمبر رسیده و مدتی با وی صحبت داشتهاند.
صحابةلغتنامه دهخداصحابة. [ ص َ ب َ ] (ع مص )یار شدن و یاری کردن و بکسر اول خطاست [ بمعنی مصدری ] . (غیاث اللغات ). || یاری نمودن . آمیزش کردن . و مؤلف منتهی الارب گوید: به کسر ن
صحابةلغتنامه دهخداصحابة. [ ص َ ب َ ] (اِخ ) یاران پیغمبر (ص ). کسانی که درک حضور پیغمبراسلام را کرده اند. و در نفایس الفنون آرد: صحابه به اعتبار سبقت اسلام و هجرت و وفور علم و فض
صحافةدیکشنری عربی به فارسیروزنامه نگاري , فشار , ازدحام , جمعيت , ماشين چاپ , مطبعه , مطبوعات , جرايد , وارداوردن , فشردن زور دادن , ازدحام کردن , اتوزدن , دستگاه پرس , چاپ
صحابةلغتنامه دهخداصحابة. [ ص َ ب َ ] (ع مص )یار شدن و یاری کردن و بکسر اول خطاست [ بمعنی مصدری ] . (غیاث اللغات ). || یاری نمودن . آمیزش کردن . و مؤلف منتهی الارب گوید: به کسر ن
صحابةلغتنامه دهخداصحابة. [ ص َ ب َ ] (اِخ ) یاران پیغمبر (ص ). کسانی که درک حضور پیغمبراسلام را کرده اند. و در نفایس الفنون آرد: صحابه به اعتبار سبقت اسلام و هجرت و وفور علم و فض
اشجعیلغتنامه دهخدااشجعی . [ اَ ج َ ] (اِخ ) از صحابه است . صاحب تاریخ گزیده آرد: عوف بن مالک اشجعی در خلافت ابوبکر (رض ) بشام رفت در سنه ٔ ثلث و سبعین (73 هَ . ق .) آنجا بمرد. گو