صحابلغتنامه دهخداصحاب . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صاحب . (غیاث اللغات ). و جمع آن در فارسی «صحابان » است : نبی آفتاب و صحابان چو ماه بهم بستنی یکدگر راست راه .فردوسی .
سحابلغتنامه دهخداسحاب . [ س َ ] (اِخ ) نام پرچمی است مربوط بدوره ٔ ابومسلم خراسانی . (تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ج 1 ص 134).
سحابلغتنامه دهخداسحاب . [ س َ ] (اِخ ) نام دهی در نوزده فرسخی میانه ٔ جنوب و مشرق فلاحی است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار2 ص 239).
صحابةلغتنامه دهخداصحابة. [ ص َ ب َ ] (ع مص )یار شدن و یاری کردن و بکسر اول خطاست [ بمعنی مصدری ] . (غیاث اللغات ). || یاری نمودن . آمیزش کردن . و مؤلف منتهی الارب گوید: به کسر ن
صحابةلغتنامه دهخداصحابة. [ ص َ ب َ ] (اِخ ) یاران پیغمبر (ص ). کسانی که درک حضور پیغمبراسلام را کرده اند. و در نفایس الفنون آرد: صحابه به اعتبار سبقت اسلام و هجرت و وفور علم و فض
صحابیلغتنامه دهخداصحابی . [ ص َ بی ی ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به صحابة. (قطر المحیط). آنکه درک صبحت رسول (ص ) کرده است . در تعریفات گوید: الصحابی هو فی العرف من رأی النبی صلی اﷲ
صحابةلغتنامه دهخداصحابة. [ ص َ ب َ ] (ع مص )یار شدن و یاری کردن و بکسر اول خطاست [ بمعنی مصدری ] . (غیاث اللغات ). || یاری نمودن . آمیزش کردن . و مؤلف منتهی الارب گوید: به کسر ن
صحابةلغتنامه دهخداصحابة. [ ص َ ب َ ] (اِخ ) یاران پیغمبر (ص ). کسانی که درک حضور پیغمبراسلام را کرده اند. و در نفایس الفنون آرد: صحابه به اعتبار سبقت اسلام و هجرت و وفور علم و فض
صحابیلغتنامه دهخداصحابی . [ ص َ بی ی ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به صحابة. (قطر المحیط). آنکه درک صبحت رسول (ص ) کرده است . در تعریفات گوید: الصحابی هو فی العرف من رأی النبی صلی اﷲ
صحابیاتلغتنامه دهخداصحابیات . [ ص َ بی یا ] (ع ص نسبی ، اِ) ج ِ صحابیة، و آنان زنانی هستند که درک صحبت رسول (ص ) کرده اند.