صجلغتنامه دهخداصج . [ ص َج ج ] (ع مص ) آهن را بر آهن کوفتن بدان مرتبه که آواز برآید. (منتهی الارب ).
ثجلغتنامه دهخداثج . [ ث َج ج ] (ع مص ) روان شدن آب . || روان کردن آب و خون قربانی و جز آن . آب ریختن . شریدن آب .
سجلغتنامه دهخداسج . [ س َ ] (اِ) رخساره . (برهان ) (جهانگیری ) (شرفنامه ) (آنندراج ) : چون برفتم سوی کعبه بهر حج سخ بسنگ سود سودم زرد سج .قاضی نظام (از رشیدی ).
سجلغتنامه دهخداسج . [ س َج ج ] (ع مص ) بگل کردن دیوار را. (منتهی الارب ). در عربی گل بدیوارمالیدن . (برهان ). || رقیق و تنک شدن پلیدی . (منتهی الارب ). نرم شدن چیزی غلیظ بود.
مظلهلغتنامه دهخدامظله . [ م ِ ظَل ْ ل َ / م َ ظَل ْ ل َ] (ازع ، اِ) مظلة. خیمه و سایبان بزرگ : باغ از حریر حله بر گل زند مظله مانند سبزکله بر تکیه گاه دارا. کسایی مروزی .هر که م
مستانهلغتنامه دهخدامستانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) چیزی که حرکات و سکنات آن بطور مستان باشد چون لغزش مستانه و رفتار مستانه و گریه ٔ مستانه و جلوه ٔ مستانه . (آنندراج
مکرانلغتنامه دهخدامکران . [ م ُ / م َ ] (اِخ ) نام شهری است در ایران و نام ولایت آن شهر هم هست ... و به فتح اول هم گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی از اقلیم دوم در میانه
صمفرهنگ انتشارات معین(صُ مّ) [ ع . ] (ص .) ج . اصم ؛ کرها. ؛ ~ñ بکم کر و لال . مجازاً به معنی کاملاً خاموش و ساکت .