ثطعلغتنامه دهخداثطع. [ ث َ/ ث َ طَ ] (ع مص ) آشکار کردن . || ظاهر شدن . || زکام گرفتن کسی را. مزکوم گردیدن . ثُطِعَ (مجهولاً)؛ مزکوم شد. || حدث کردن .
ستالغتنامه دهخداستا. [ س َ ] (ع اِ) تار جامه ، لغتی است در سَدی ̍. (منتهی الارب ). رجوع به سَدی ̍ شود. || (اِمص ) احسان و نیکویی . (منتهی الارب ).
صتلغتنامه دهخداصت . [ ص َت ت ] (ع مص ) بهم واکوفتن . (تاج المصادر بیهقی ). راندن به قهر یا بدست زدن و کوفتن . || سخت بانگ کردن . || تهمت کردن کسی را بداهیة یا بسخن . || (اِ) گ
صتلغتنامه دهخداصت . [ ص َت ت ] (ع مص ) بهم واکوفتن . (تاج المصادر بیهقی ). راندن به قهر یا بدست زدن و کوفتن . || سخت بانگ کردن . || تهمت کردن کسی را بداهیة یا بسخن . || (اِ) گ
آهفرهنگ انتشارات معین(صت .) کلمه ای است که برای نشان دادن درد، رنج ، اسف و اندوه به کار می برند. آوه ، آوخ ،آخ و وای نیز گویند. ؛ ~ در بساط نداشتن کنایه از: از هر گونه امکان مالی م