صبیانلغتنامه دهخداصبیان . [ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صبی است . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). در غیاث آرد: بضم نیز آمده است .- نصاب الصبیان ؛ منظومه ای است در ل
صبیانلغتنامه دهخداصبیان . [ ص ِ ] (ع اِ) قسمی شپش که در مژگان پدید آید و آن غیر قردة و غیر قمقام است که آن دو نیز در مژگان پدید شوند. این شپش سخت خرد و سپید باشد و اندر بن مژگان
سبیانلغتنامه دهخداسبیان . [ س َب ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تخت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 18 هزارگزی شمال فدیشه . هوای آن معتدل . دارای 383 تن سکنه است . آب آن
سبیانلغتنامه دهخداسبیان . [ س ِب ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه . در پنجاه هزارگزی شمال اشنویه و پنج هزارگزی شمال باختری راه عمومی نالیوان واقع ا
ام صبیانلغتنامه دهخداام صبیان . [ اُم ْ م ِ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) کخ بچگان . نوعی صرع که عارض کودکان می گردد. ام الصبیان : کعبه را از خاصیت پنداشته عودالصلیب کز دم ابن اﷲ او را ام صبیا
ام الصبیانلغتنامه دهخداام الصبیان . [ اُم ْ مُص ْ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) کح بچگان ، و گویند بادی است که عارض کودکان شود و موجب غشی گردد و آن نزد اطباء صرع صفراوی است . (منتهی الارب ) (از
حب الصبیانلغتنامه دهخداحب الصبیان . [ ح َب ْ بُص ْ ص ِب ْ ] (ع اِ مرکب ) بَلَسکی ̍. مصفی الرعاة. ودود. فوّه ٔ برّانیة. افارینی . رجوع به بلسکی شود.
زبل الصبیانلغتنامه دهخدازبل الصبیان . [ زِ لُص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) فضله ٔ کودکان خناق را سود بسیار دارد بطوری که گاه از فصد بی نیازکند. و باید کودک را نان درمی بدهند تا گند آن کم شود.
عشتق الصبیانلغتنامه دهخداعشتق الصبیان . [ ؟ قُص ْ ص ِب ْ ] (ع اِ مرکب ) شوکةالسودا است . (فهرست مخزن الادویة).
ام صبیانلغتنامه دهخداام صبیان . [ اُم ْ م ِ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) کخ بچگان . نوعی صرع که عارض کودکان می گردد. ام الصبیان : کعبه را از خاصیت پنداشته عودالصلیب کز دم ابن اﷲ او را ام صبیا
ام الصبیانلغتنامه دهخداام الصبیان . [ اُم ْ مُص ْ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) کح بچگان ، و گویند بادی است که عارض کودکان شود و موجب غشی گردد و آن نزد اطباء صرع صفراوی است . (منتهی الارب ) (از
حب الصبیانلغتنامه دهخداحب الصبیان . [ ح َب ْ بُص ْ ص ِب ْ ] (ع اِ مرکب ) بَلَسکی ̍. مصفی الرعاة. ودود. فوّه ٔ برّانیة. افارینی . رجوع به بلسکی شود.
زبل الصبیانلغتنامه دهخدازبل الصبیان . [ زِ لُص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) فضله ٔ کودکان خناق را سود بسیار دارد بطوری که گاه از فصد بی نیازکند. و باید کودک را نان درمی بدهند تا گند آن کم شود.
عشتق الصبیانلغتنامه دهخداعشتق الصبیان . [ ؟ قُص ْ ص ِب ْ ] (ع اِ مرکب ) شوکةالسودا است . (فهرست مخزن الادویة).