صبوحیلغتنامه دهخداصبوحی . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است . و صاحب آتشکده گوید بعضی او را بدخشانی شمرده اند اما چون بهروی مشهور بوده است بنام او در اینجا رقمی شد. گویند بعزم سیاحت به هن
صبوحیلغتنامه دهخداصبوحی . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است . و صاحب آتشکده گوید شعر بسیاری در مثنویات گفته و این شعر در وصف اصفهان ازوست :چه شهری ز وسعت برون از گمان نگین دان و فیروزه ٔ
صبوحیلغتنامه دهخداصبوحی . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است . و صاحب مجالس النفائس آرد که وی شیرازی است و نانوائی میکرد و هرچه هرروزه از دکان حاصل میکرد در راه درویشان و دردمندان صرف میکر
صبوحی دادنلغتنامه دهخداصبوحی دادن . [ ص َ دَ ] (مص مرکب ) تصبیح . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). نوشانیدن صبوح .
صبوحی زدنلغتنامه دهخداصبوحی زدن . [ ص َ زَ دَ ] (مص مرکب ) صبوحی نوشیدن . نوشیدن شراب در بامداد : بر من که صبوحی زده ام خرقه حرامست ای مجلسیان راه خرابات کدامست ؟ سعدی .- صبوحی زده
صبوحی ساختنلغتنامه دهخداصبوحی ساختن . [ ص َ ت َ ] (مص مرکب ) صبوحی خوردن . صبوحی ساز کردن : صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم .خاقانی .
صبوحی کردنلغتنامه دهخداصبوحی کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شراب نوشیدن در بامداد ویا شراب نوشیدن از بامداد تا گاه خفتن : اگر توانی یک شنبه را صبوحی کن کجا صبوحی نیکو بود به یک شنبد
صبوحی دادنلغتنامه دهخداصبوحی دادن . [ ص َ دَ ] (مص مرکب ) تصبیح . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). نوشانیدن صبوح .
صبوحی زدنلغتنامه دهخداصبوحی زدن . [ ص َ زَ دَ ] (مص مرکب ) صبوحی نوشیدن . نوشیدن شراب در بامداد : بر من که صبوحی زده ام خرقه حرامست ای مجلسیان راه خرابات کدامست ؟ سعدی .- صبوحی زده
صبوحی ساختنلغتنامه دهخداصبوحی ساختن . [ ص َ ت َ ] (مص مرکب ) صبوحی خوردن . صبوحی ساز کردن : صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم .خاقانی .
صبوحی کردنلغتنامه دهخداصبوحی کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شراب نوشیدن در بامداد ویا شراب نوشیدن از بامداد تا گاه خفتن : اگر توانی یک شنبه را صبوحی کن کجا صبوحی نیکو بود به یک شنبد