صبر کردنگویش اصفهانی تکیه ای: sabr bekeri طاری: sabr kard(mun) طامه ای: sabr kardan طرقی: sabr kardmun کشه ای: sabr kardmun نطنزی: sabr kardan
صبر کردنلغتنامه دهخداصبر کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکیبائی کردن . تأسی . پایداری کردن . شکیبیدن . اصطبار. اعتراف : گویند صبر کن که ترا صبر بر دهدآری دهد ولیک بعمر دگر دهد. د
صفر کردنلغتنامه دهخداصفر کردن . [ ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از خالی کردن است ، چه صفر بمعنی خالی و تهی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) : صفر کن این برج ز جرم هلال باز
انتظاردیکشنری عربی به فارسیصبر کردن , چشم براه بودن , منتظر شدن , انتظار کشيدن , معطل شدن , پيشخدمتي کردن