صبح محشرلغتنامه دهخداصبح محشر. [ ص ُ ح ِ م َ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بامداد قیامت . روز رستاخیز : صبح محشر دمید و ما در خواب بانگ زن خفتگان عالم را. خاقانی .و رجوع به صبح قیا
صبحلغتنامه دهخداصبح . [ ] (اِخ ) یا جزیره ٔ علویه ، و آن به نقل صاحب نخبة الدهر به مسافت یکصد میل از پس جزیرةالسعادة از جزائر خالدات واقع و در آن کانی از یاقوت است که همانند آن
صبحلغتنامه دهخداصبح . [ ص َ ] (ع مص ) آمدن کسی را بامداد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غارت بردن بر کسی در بامداد. (اقرب الموارد). || صبوحی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). با
صبح رستخیزلغتنامه دهخداصبح رستخیز. [ ص ُ ح ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح محشر. صبح قیامت . رجوع به صبح رستاخیز شود.
صبح قیامتلغتنامه دهخداصبح قیامت . [ ص ُ ح ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح محشر. بامداد محشر. روز جزا. روز رستاخیز : صبح قیامتش بود پرده ٔ خواب در نظرهر که به خواب بیند آن نرگس ف
صبح رستاخیزلغتنامه دهخداصبح رستاخیز. [ ص ُ ح ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )بامداد قیامت . صبح محشر. رجوع به صبح رستخیز شود.
صبح حشرلغتنامه دهخداصبح حشر. [ ص ُ ح ِ ح َ ] (اِخ ) بامداد قیامت . صبح قیامت . صبح جزا. و رجوع به صبح جزا و صبح محشر شود.
محشرلغتنامه دهخدامحشر. [ م َ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) جای گرد آمدن . (مهذب الاسماء) (دهار). گردآمدن جای . روز قیامت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای گرد آمدن مردم در روز قیامت . (