صاینلغتنامه دهخداصاین . [ی ِ ] (ع ص ) نگاهدارنده . متحفظ. || پرهیزکار : در مواضی ایام دهقانی بوده است صاین ومتدین و متورع و متقی . (سندبادنامه ص 129). رجوع به صائن شود. || در مغولی بمعنی نیک است . (تعلیقات ادگار بلوشه بر جامع التواریخ
صاینفرهنگ نامها(تلفظ: sāyen) (عربی) (در قدیم) نگهدارنده ، محافظ ؛ (به مجاز) حفظ کنندهی خویشتن از گناه ، پرهیزکار .
تپۀ شنیsand humpواژههای مصوب فرهنگستانتپهای شنی که در انتهای یک خط فرعی برای متوقف کردن قطار فراری ایجاد میکنند
شنآسsand millواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی استوانهای و قائم، حاوی شن، با میلۀ چرخان و دیسک (disc) که آسمایه در آن میگردد متـ . آسیای شنی
صافی شنیsand filterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی صافی متشکل از چند بستر شنی و بهصورت لایهلایه که از آن برای جدا کردن ذرات ریز معلق از آب یا سیال استفاده میکنند
آبسنگ ماسهایsand reefواژههای مصوب فرهنگستانسد یا پشتۀ کوتاهی از ماسه در امتداد کرانۀ دریاچه یا دریا که با جریان آب یا موج شکل میگیرد متـ . سد ماسهای sandbar
شن و ماسهsand and gravelواژههای مصوب فرهنگستانمواد ساختمانیای با اندازۀ درشتتر از سیلت و ریزتر از قلوهسنگ
چاردولیلغتنامه دهخداچاردولی . [ ] (اِخ ) اسم بلوک غربی از توابع صاین قلعه ٔ افشار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 175).
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیأالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) نصراﷲ محمد صاین الدین بن محمدبن عبدالکریم . رجوع به نصراﷲ محمد... شود.
ترکهلغتنامه دهخداترکه . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) صاین الدین علی بن محمدبن محمد ترکه . رجوع به صائن اصفهانی شود.
تکان تپهلغتنامه دهخداتکان تپه . [ ] (اِخ ) یکی از 3 بلوک صاین قلعه (شاهین دژ کنونی ) است . و رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 70 شود.
نصرةالدینلغتنامه دهخدانصرةالدین . [ ن ُ رَ تُدْ دی ] (اِخ ) رکن الدین (خواجه ...) صاین فسائی ملقب به نصرةالدین عادل ، وزیر سلطان ابوسعید بهادرخان است . وی پس از فوت خواجه تاج الدین علی شاه جیلان به سال 724 یا 725 هَ . ق . به وزارت
صاین قلعه ٔ افشارلغتنامه دهخداصاین قلعه ٔ افشار. [ ی ِ ق َ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) رجوع به شاهین دژ شود.