ثامللغتنامه دهخداثامل . [ م ِ ] (ع ص ) شمشیری که از دیر صیقل نشده . || بلد ثامل ؛ ای یحمل المقام . (منتهی الارب ).
سامللغتنامه دهخداسامل . [ م ِ ] (ع ص )سعی کننده در صلاح کار و صلاح معیشت . نعت فاعلی است ازسَمَل . (اقرب الموارد). رجوع به معانی سَمَل شود.
صالةدیکشنری عربی به فارسیپهنه , ميدان مسابقات (در روم قديم) , عرصه , گود , صحنه , ارن , تالا ر کنفرانس , تالا ر شنوندگان , شنودگاه , تالا ر , سالن زيبايي , رستوران , مشروبفروشي
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان ، مکنی به ابی الولید. صاحب کتاب الوزراء و الکُتّاب آرد که : صالح کاتب حجاج بن یوسف بود و زاذانفروخ دیوان فارسی را بعهده داش