صالبیةلغتنامه دهخداصالبیة. [ ل ِبی ی َ ] (معرب ، اِ) ابن بیطار گوید: نامی عجمی است در نزد مردم صقلیه نوعی باریک مر شالبیة را، برگ آن کوچک و طعم و بوی آن بدو ماند و نزد آن مردم مجر
ثعلبیةلغتنامه دهخداثعلبیة. [ ث َ ل َ بی ی َ ] (اِخ ) یکی از منازل راه مکه است که سابق قریه ای بود و اکنون خرابه است و مشهور. (مراصد الاطلاع ). این موضع به سه منزلی کوفه بین شقوق و
صاحبیةلغتنامه دهخداصاحبیة. [ ح ِبی ی َ ] (اِخ ) از فِرَق متصوفه ٔ متشبهه ٔ مبطله اند، که خود را بظاهر صوفی نمایند و از اعمال ایشان خالی باشند و گویند که تقید به احکام شریعت وظیفه
شالبیةلغتنامه دهخداشالبیة. [ ل ِ بی ی َ ] (اِ) صالبیه . ناعمة. (یادداشت مؤلف ). گیاه تشنک مریم گلی . بهمن . بهمن احمر. بهمن سرخ . مریمیه . بهمنان . قویسه . ناعمه . (فرهنگ فرانسه
صاحبیةلغتنامه دهخداصاحبیة. [ ح ِبی ی َ ] (اِخ ) از فِرَق متصوفه ٔ متشبهه ٔ مبطله اند، که خود را بظاهر صوفی نمایند و از اعمال ایشان خالی باشند و گویند که تقید به احکام شریعت وظیفه
صالحیةلغتنامه دهخداصالحیة. [ ل ِ حی ی َ ] (اِخ ) شهری قدیم است در مصر، در آخر مدیریه ٔ شرقی در سرزمین رملیة و در مشرق آن راه سلطانی است که مصر را بشام متصل سازد. صالحیه را ملک صال