صاف کردنلغتنامه دهخداصاف کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جسم مایع یا مسحوقی را از صافی گذراندن . عمل تصفیه . صاف کردن عبارت از آن است که مایعی را از جداری با منافذ خیلی کوچک که بنام صا
صاف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ، اتو کردن (زدن،کشیدن)، رنده کردن، هموار کردن، تراز کردن، افقی کردن ساده کردن ساییدن، سابیدن، پرداخت کردن، پولیش زدن (کردن)، روان کردن▲ جلا دادن، صیق