صافی قاضیلغتنامه دهخداصافی قاضی . (اِخ ) احمدبن قره چه احمد برغموی .متوفی بسال 1006 هَ . ق . او را دیوانی است به ترکی .صاحب کشف الظنون گوید: یک بیت از اشعار او در کتاب زبدةالاشعار فا
صافیلغتنامه دهخداصافی . (اِ) ظرفی که بدان مایعی را تصفیه کنند. پارچه ای که با آن تفاله ٔچیزها گیرند. آلت تصفیه . مصفاة. پالونه . راووق . مِبزل . صافی که در داروسازی جالینوسی از
منقوصفرهنگ انتشارات معین(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کم کرده شده ، آن چه در وی نقصان واقع شود. 2 - در علم عروض : نقص آن است که از «مفاعیلن » معصوب نون بیندازی ، «مفاعیل » بماند به ضم لام
منقوصلغتنامه دهخدامنقوص . [ م َ ] (ع ص ) آنکه در آن نقصان واقع شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کم کرده شده و آنکه در وی نقصان واقع شود. (ناظم الاطباء).- غیرمنقوص ؛ بدون کم و کاس
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن فهد الاسدی ، ملقب به جمال الدین . فاضل فقیه مجتهد زاهد عابد وَرِع تقی نقی . در سال 757 هَ .ق . تولد یافته در بلده ٔ حل
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن عبدالقادربن محمد الحسینی العبیدی سبط ابن الصائغ البعلی الاصل القاهری مکنی به ابوالعباس و ملقب بتقی الدین و معروف به المقریزی