صافی فشاریfilter pressواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی متشکل از چند قاب صافی که سیال با فشار از آنها میگذرد و صاف میشود
صافش فشاریpressure filtrationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فرایند تصفیه که در آن آب از سامانهای بسته، تحت فشار، عبور میکند
قاب صافیfilter leafواژههای مصوب فرهنگستانهریک از قابها یا چهارچوبهای نگهدارندۀ پارچۀ صافی در صافی فشاری
صافی خلأvacuum filterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی صافی که مخلوط جامدـ مایعی به سمت پرفشار آن خورانده میشود و براثر خلأ یا فشار کم در سمت دیگر، مایع از صافی عبور میکند و لایهای از جامد بر روی صافی باقی م
غزلغتنامه دهخداغز. [ غ ُ ] (اِخ ) صنفی از ترکان غارتگر بوده اند که در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف آوردند و سلطان سنجر را گرفته در قفس کردند. (برهان قاطع). غ
فشردنلغتنامه دهخدافشردن . [ ف َ / ف ِ ش ُ دَ ] (مص ) فشار دادن . فشاردن . افشردن . به زور در چیزی جای دادن . چپاندن : ز آتش بپردخت و خوردن گرفت به چنگ استخوانش فشردن گرفت . فردوس
بارومترلغتنامه دهخدابارومتر. [ م ِ ] (اِ مرکب ) میزان الهوا. آلتی است که برای اندازه گیری فشارهای جوی و نیز برای تعیین اندازه ٔ ارتفاع کوه ها بکار میرود. اسبابی است که برای نخستین