صافیةلغتنامه دهخداصافیة. [ ی َ ] (اِخ ) از بلاد فلسطین است . رجوع به نزهةالقلوب مقاله ٔ سوم ص 271 شود.
صافیةلغتنامه دهخداصافیة. [ ی َ ] (اِخ ) شهرکی بوده است نزدیک دیر قُنّی ̍ در اواخر نهروان نزدیک نهروان مشرف بر دجله و با نهروان ویران شد و آثار دیوارهای آن تا امروز باقی است . (مع
صافیةلغتنامه دهخداصافیة. [ ی َ ] (اِخ )ناحیتی بوده است در بغداد به روزگار خلیفة الراضی باللّه عباسی . (اخبار الراضی باللّه و المتقی ص 67).
سافیةلغتنامه دهخداسافیة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث سافی . باد که گرد آورد.ج ، سوافی . (مهذب الاسماء). و ج ، سافیات : اصاروا الجوّ قبرک و استنابواعن الاکفان ثوب السافیات .؟ (تاریخ
ثاقبةلغتنامه دهخداثاقبة. [ ق ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث ثاقب : رأی امیرالمؤمنین بفطرته الثاقبة و فکرته الصافیة صرف الخاطر عن الجزع . (تاریخ بیهقی 300).
جبرلغتنامه دهخداجبر. [ ] (اِخ ) ضومط... اهل قریه ٔ برج صافیه (شمال طرابلس شام ) است . وی استاد عربی در مدرسه ٔ امریکایی بیروت بود. او راست :1 - الخواطرالحسان فی المعانی والبیان
قنالغتنامه دهخداقنا. [ ق ُن ْ نا ] (اِخ ) دیر قنی از نواحی نهروان است بنزدیک صافیه . گروهی از بزرگان کتاب به این ده منسوب و به قنایی معروفند. (از معجم البلدان ).
صوافیلغتنامه دهخداصوافی . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صافیة، و آن ضیاع خاص سلطان است . (الوزراء و الکتاب حاشیه ٔ ص 115). خالصه ٔ دولتی : و اقطعه مالاً من الصوافی . (الوزراء و الکتاب ص