صَّافِنَاتُفرهنگ واژگان قرآنجمع صافنة است ، و صافنة آن اسباني را ميگويند که بر سه پاي خود ايستاده و يک دست را بلند ميکند تا نوک سمش روي زمين قرار گيرد .
صَّافَّاتِفرهنگ واژگان قرآنصف کشيده ها (جمع صافـّه است به معني جماعتي که افراد آن در صفي منظم قرار داشته باشند )
صافاتلغتنامه دهخداصافات . [ صاف ْ فا ] (ع ص ، اِ) ج ِ صافّة. صف زدگان . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ). فرشتگان صف زده . قوله تعالی : و الصافات صفاً (قرآن 1/37)؛ سوگند به فرشت
جزائریلغتنامه دهخداجزائری . [ ج َ ءِ ] (اِخ ) محمدپاشابن امیر عبدالقادر محیی الدین بن مصطفی . او راست : 1 - تحفة الزائر فی مآثرالامیر عبدالقادر و اخبارالجزائر. 2 - مجموع ثلاث رسائ
دقیقیلغتنامه دهخدادقیقی . [ دَ ] (اِخ ) سلیمان بن نبین بن خلف بن عوض ، مشهور به تقی الدین .از ادیبان مصر در قرن ششم هجری است که به سال 613 هَ . ق . در قاهره درگذشت . او راست : ات
جزائریلغتنامه دهخداجزائری . [ ج َ ءِ ] (اِخ ) امیرعبدالقادربن محیی الدین بن مصطفی حسینی . سلسله ٔ نسب وی به علی بن ابیطالب میرسد. او در قیطنه از قرای ایالت وهران الجزائر بدنیا آمد
اعوجلغتنامه دهخدااعوج . [ اَع ْ وَ ] (اِخ ) معرفةً، اسبی است سابق مر بنی هلال را در جاهلیت اعوجیات منسوب است به وی و در میان عرب اسبی بشهرت وانبوهی نسل آن نبوده و در اصل ازآن ِ