صافنلغتنامه دهخداصافن . [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صُفون . اسب که بر سر سه پای ایستاده و سر سُم چهارم را بر زمین گذارد. (منتهی الارب ). و اینچنین اسب تیزرو باشد. (غیاث اللغات )
سافنلغتنامه دهخداسافن . [ ف ُ ] (اِخ ) سردار کارتاژی (قرطاجنی ) که بسال 450 ق . م . به اسپانیا تاخت و بنیاد تسلط کارتاژ (قرطاجنه ) را در آن سرزمین استوار گردانید.
صَّافِنَاتُفرهنگ واژگان قرآنجمع صافنة است ، و صافنة آن اسباني را ميگويند که بر سه پاي خود ايستاده و يک دست را بلند ميکند تا نوک سمش روي زمين قرار گيرد .
صَّافِنَاتُفرهنگ واژگان قرآنجمع صافنة است ، و صافنة آن اسباني را ميگويند که بر سه پاي خود ايستاده و يک دست را بلند ميکند تا نوک سمش روي زمين قرار گيرد .