صاخلغتنامه دهخداصاخ . (ع اِ) آماسیدگی استخوان از گزیدگی یا کوفتگی که اثر آن باقی باشد. || داهیه . بلا. (منتهی الارب ). و رجوع به صاخة شود.
ایستاموجseicheواژههای مصوب فرهنگستانموج ایستادهای در یک حوزة بسته یا نیمبسته که حرکت آونگوار آن پس از اتمام نیروی اولیه ادامه دارد
شاخ شاخلغتنامه دهخداشاخ شاخ . (ص مرکب ) پاره پاره . (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (شعوری ). به درازا همه جا دریده . جداجدا به درازا. ریش ریش . چاک چاک . لخت لخت . تارتار. قطعه قطعه . پارچه پارچه . تکه تکه . و رجوع به شاخ شود : چو شانه شد جگرم شاخ شاخ ز آ
شاخ بر شاخلغتنامه دهخداشاخ بر شاخ . [ ب َ ] (ص مرکب ) گوناگون و مختلف . (ناظم الاطباء) : پرنده مرغکان گستاخ گستاخ شمایل بر شمایل شاخ بر شاخ .نظامی .|| دور و دراز. (ناظم الاطباء). و رجوع به شاخ بشاخ و شاخ در شاخ شود.
شاخ به شاخلغتنامه دهخداشاخ به شاخ . [ ب ِ ] (ص مرکب ) کنایه از گوناگون و رنگارنگ باشد. || دور و دراز. (برهان قاطع). || کنایه از گریه ٔ بسیار کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ).
صاخةلغتنامه دهخداصاخة. [ صاخ ْ خ َ ] (ع ص ، اِ) آواز سخت که گوش را کر کند. || قیامت . || بلا و سختی . (منتهی الارب ).
صاخبدیکشنری عربی به فارسیپر سر وصدا , پر سر و صدا , خشن , داد و بيداد کن , سرکش , سر و صدا و اشوب کردن
صاخبلغتنامه دهخداصاخب . [ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صخب . بانگ کننده . سخت بانگ کننده . (اقرب الموارد).
داهیةلغتنامه دهخداداهیة. [ ی َ ] (ع ص ) داهی . مذکر و مؤنث در آن یکسانست . ج ، دواهی . دهاة. || مرد زیرک و تیزفهم . باهوش . زیرک . نابغة. طلطین . طارئة. قعضوضة. باقعة: داهیة من الدواهی ؛ فتنة من الفتن . نابغة من النوابغ. بل ّ: هو بل ابلال ؛ یعنی او فتنه و صاحب ذکاء است . (منتهی الارب ). || (ا
صاخةلغتنامه دهخداصاخة. [ صاخ ْ خ َ ] (ع ص ، اِ) آواز سخت که گوش را کر کند. || قیامت . || بلا و سختی . (منتهی الارب ).
صاخبدیکشنری عربی به فارسیپر سر وصدا , پر سر و صدا , خشن , داد و بيداد کن , سرکش , سر و صدا و اشوب کردن
صاخبلغتنامه دهخداصاخب . [ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صخب . بانگ کننده . سخت بانگ کننده . (اقرب الموارد).
مصاخلغتنامه دهخدامصاخ . [ م ُص ْ صا ] (ع اِ) گیاهی است که پوست وی مانند پیاز باشد. (منتهی الارب ). یک نوع گیاهی که پوست وی مانند پیاز باشد. (ناظم الاطباء). دلیزاد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دلیزاد شود.
امتصاخلغتنامه دهخداامتصاخ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برکشیدن شاخ و برگ یز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جدا کردن چیزی از چیزی . (از اقرب الموارد). || گرفتن چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
امصاخلغتنامه دهخداامصاخ . [ اِ ] (ع مص ) برگ و شاخ بیرون آوردن یز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برگ و شاخ آوردن ثمام (یز). (از اقرب الموارد).
امصاخلغتنامه دهخداامصاخ . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) جدا شدن بچه از مادر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جدا شدن بچه از شکم مادرش . (از اقرب الموارد).