صاحبدیکشنری عربی به فارسیلنگه , جفت , همسر , کمک , رفيق , همدم , شاگرد , شاه مات کردن , جفت گيري يا عمل جنسي کردن , يار , شريک , همدست , رفيق شدن
گهریلغتنامه دهخداگهری . [ گ ُ هََ ] (ص نسبی ) مخفف گوهری : مهتری کرده و آموخته از خانه ٔ خویش مهتری کردن و آن مهتری او راگهری . فرخی .نه در هنرم نقصان نه در گهرم خسران شیخی هنری
باشهلغتنامه دهخداباشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) جانوری است شکاری از جنس زردچشم و کوچکتر از باز باشد. (برهان ). این کلمه همریشه ٔ باز است و در فارسی باش ، باشه ، واشه ، و معرب آن باشق
صاحب دیوانلغتنامه دهخداصاحب دیوان . [ ح ِ دی ] (اِخ ) میرزا محمدتقی علی آبادی مازندرانی . رجوع به صاحب علی آبادی شود.
صاحب علی آبادیلغتنامه دهخداصاحب علی آبادی . [ ح ِ ب ِ ع َ ] (اِخ ) محمدتقی بن میرزا محمد زکی مازندرانی . وی در زمره ٔ رجال دربار فتحعلی شاه بود. در قصائد و غزلیات ، صاحب و صاحب دیوان تخلص
مازندرانیلغتنامه دهخدامازندرانی .[ زَ دَ ] (اِخ ) زین العابدین بن مسلم بارفروشی مازندرانی از علمای بزرگ شیعه در اوایل قرن چهاردهم هجری و از شاگردان صاحب جواهر و صاحب ضوابط و سعید الع