صاحب جیشلغتنامه دهخداصاحب جیش . [ ح ِ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب الجیش . سپهسالار لشکر : القبض علی اریارق الحاجب صاحب جیش الهند و کیف جری ذلک ... (تاریخ بیهقی ص 218).گشته
صاحب الجیشلغتنامه دهخداصاحب الجیش . [ ح ِ بُل ْ ج َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سپهسالار. (السامی فی الاسامی ). سپاه سالار. (دستورالاخوان ) : طلحه به سیستان آمد [ به امیری ] و برادرش عمر
صاحبدیکشنری عربی به فارسیلنگه , جفت , همسر , کمک , رفيق , همدم , شاگرد , شاه مات کردن , جفت گيري يا عمل جنسي کردن , يار , شريک , همدست , رفيق شدن
صاحب الجیشلغتنامه دهخداصاحب الجیش . [ ح ِ بُل ْ ج َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سپهسالار. (السامی فی الاسامی ). سپاه سالار. (دستورالاخوان ) : طلحه به سیستان آمد [ به امیری ] و برادرش عمر
دادمهرلغتنامه دهخدادادمهر.[ م ِ ] (اِخ ) نام صاحب جیش اصفهبد قارن بن شهریار ازملوک طبرستان . وی در جنگی که حسن بن زید با سلیمان بن عبداﷲ میکرد و پیادگان و یاران اصفهبد قارن یاری س
سباشی تکینلغتنامه دهخداسباشی تکین . [ س ُ ت َ ] (اِخ ) خویش و صاحب جیش ایلک خان که سمت حکومت خراسان را در آن زمان پیدا کرد. (حبیب السیر چ قدیم ص 332). سالار ایلک خان . (تاریخ بیهقی چ
چغرتکینلغتنامه دهخداچغرتکین . [ چ ِ ت َ ] (اِخ ) یک تن از سپاهیان ایلک خان : ایلک خان طریق طغیان سلوک داشته صاحب جیش خویش سیاسی تکین را به حکومت خراسان فرستاد و چغرتکین را به شحنگی
سباشیلغتنامه دهخداسباشی . [ س ُ ] (ترکی ، اِ)نزد ترکان قدیم صاحب جیش . (مفاتیح العلوم خوارزمی ).و در سنگلاخ سوباشی بمعنی داروغه و شحنه آمده است .
