صادقگویش اصفهانی تکیه ای: dorost / râsgu طاری: sâde طامه ای: sâdeq طرقی: sâfsâda/sâfsöndölâ کشه ای: sâdeq / rurâst نطنزی: sâdeq / râsgu
صادقدیکشنری عربی به فارسیدوستانه رفتار کردن , همراهي کردن با , قلبي , صميمي , از روي صميميت , خالص , بي ريا , راستگو , صادق , راست , از روي صدق وصفا
whereinدیکشنری انگلیسی به فارسیکه در آن، در جایی که، که در ان، در چه خصوصیتی، در چه زمینه، در چه، در اثنای اینکه، در موردیکه
نشیبلاخواژهنامه آزادجایی که دره زیاد دارد . در کتاب نقطویان و پسخانیان که تالیف صادق کیا هست یافت شد .
جعفریهلغتنامه دهخداجعفریه . [ ج َ ف َری ی َ ] (اِخ ) نام دیگر شیعیان امامی اثناعشری که در فروع الدین تابع احکام امام جعفر صادق (ع ) هستند.
طاهرزادهلغتنامه دهخداطاهرزاده . [ هَِ دَ ] (اِخ ) میرزاعلی اکبر صابر (تولد 1278 وفات 1321 هَ . ق .). وی یکی از شعرای توانا و بزرگ شروان است ، و در قرن سیزدهم هجری در شهر شماخه تولدی
عطسهلغتنامه دهخداعطسه . [ ع َ س َ / س ِ ] (اِ) عطسة. از ع ، معروف است که به هندی چهینک نامند. (منتهی الارب ). هوایی است که به شدت و همراه آواز از بینی خارج می گردد. (از اقرب الم
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ](اِخ ) ابن جعفر صادق بن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب هاشمی مدنی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) آورده و صاحب تکمله ٔ امل الاَّم