لرستانلغتنامه دهخدالرستان . [ ل ُ رِ ] (اِخ ) یعنی اراضی لرنشین و آن ناحیتی است وسیع به مغرب ایران که از شمال محدود است به کرمانشاه و از مشرق به کوههای بروجرد و ملایر و از مغرب به
تللغتنامه دهخداتل . [ ت َ ] (اِ) کوه پست و پشته ٔ بلند را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کوه پست و پشته ٔ بلند مقابل هامون که زمین صاف است . (انجمن آرا). زمین بلند. (شرفنا
باجهلغتنامه دهخداباجه . [ج َ ] (اِخ ) نام شهریست به افریقا معروف به باجةالقمح و این نام را از بسیاری ِ کشت گندم بآن دادند. میان آن و تنیس دوروزه راه است . گویند گندم در آنجا هر
وارونهلغتنامه دهخداوارونه . [ ن َ] (اِخ ) وارونی . وارونا. کهن ترین و عالیمقام ترین خدای نژاد آریا است و آسمان صاف محیط بر عالم به معنی وسیع این واژه میباشد. اسم آسمان در زبان سان
کاسهلغتنامه دهخداکاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) ظرفی باشد که چیزی در آن خورند. (برهان ). ناجود و قدح و جام و ساغر و پیاله و دوری و طبقچه ٔ بزرگ و یا کوچک مسین و یا چوبین و یا گلین و