صائن الدینلغتنامه دهخداصائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) عبدالعزیزبن عبدالکریم جیلی . رجوع به عبدالعزیز... شود.
صائن الدینلغتنامه دهخداصائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) عبدالملک بن محمد بسبری ، از مردم بسبر، دهی به همدان . رجوع به عبدالملک ... شود.
صائن الدینلغتنامه دهخداصائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) مکی بن ریان بن شبه ، مکنی به ابی الحزم . رجوع به ابوالحزم مکی بن ریان شود.
صائن الدینلغتنامه دهخداصائن الدین . [ ءِ نُدْ دی ] (اِخ ) یحیی بن سعدون قرطبی . رجوع به یحیی ... شود.
صائن الدین ترکهلغتنامه دهخداصائن الدین ترکه . [ ءِنُدْ دی ت ُ ک َ ] (اِخ ) رجوع به صائن اصفهانی شود.
صائن الدین حنبلیلغتنامه دهخداصائن الدین حنبلی . [ ءِ نُدْ دی ن ِ حَم ْ ب َ ] (اِخ ) او راست : الاعجاز فی الاحاجی و الالغاز.
صائن رکن الدینلغتنامه دهخداصائن رکن الدین . [ ءِ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به صائن رکن الدین هروی (مولانا...) شود.
صاین الدین ترکهلغتنامه دهخداصاین الدین ترکه . [ ی ِ نُدْ دی ت ُ ک َ ] (اِخ ) رجوع به صائن اصفهانی ... شود.
صائن الدین ترکهلغتنامه دهخداصائن الدین ترکه . [ ءِنُدْ دی ت ُ ک َ ] (اِخ ) رجوع به صائن اصفهانی شود.
صائن الدین حنبلیلغتنامه دهخداصائن الدین حنبلی . [ ءِ نُدْ دی ن ِ حَم ْ ب َ ] (اِخ ) او راست : الاعجاز فی الاحاجی و الالغاز.
تبریزیلغتنامه دهخداتبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) صائن الدین . حمداﷲ مستوفی آرد: صائن الدین تبریزی به تبریز نماند از اشعار اوست :دوش این دلم از درد جدایی میسوخت ز اندیشه ٔ آن تا تو کجایی
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن داوودبن سلیمان اصفهانی ، ملقب به صائن الدین . رجوع به علی اصفهانی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمد ترکه ٔ اصفهانی ، ملقّب به صائن الدین . رجوع به صائن اصفهانی شود.