صالغتنامه دهخداصا. (اِخ ) شهری است به مصر منسوب به صابن مصربن بیصربن حام بن نوح . (از معجم البلدان ).
ثالغتنامه دهخداثا. (پسوند) این صورت در بعض اسماء امکنه چون مزید مؤخری آمده است و ظاهراً در یکی از زبانهای مجاور ایران معنی ناحیت یا زمین یا قریه یا شهر میداده است . مانند اکش
خصاصلغتنامه دهخداخصاص . [ خ َص ْ صا] (ع ص ) انتساب به حرفه ٔ خصاصی و صاحبان این پیشه پاره ای چیزها را از نی می سازند. (از انساب سمعانی ).
قصاصلغتنامه دهخداقصاص . [ ق َص ْ صا ] (ع ص ) قصه گوی : گفت ای قصّاص در شهر شماکیست چابکتر در این فن دغا.مولوی .
رصاصلغتنامه دهخدارصاص . [ رَص ْ صا ] (ع ص ) فروشنده ٔ ارزیز و یا سرب و قلعی گر. (ناظم الاطباء). ارزیزگر. (یادداشت مؤلف ).