شیوانلغتنامه دهخداشیوان . [ شی ] (نف ) آمیخته و برهم زده . || لرزان . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
شیوان کندیلغتنامه دهخداشیوان کندی . [ شی ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان خوی . سکنه ٔ آن 264 تن . آب از چشمه . صنایع دستی جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شیواندنلغتنامه دهخداشیواندن . [ شی دَ ] (مص )شیوانیدن . آمیختن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیوانیدن شود. || شیار کردن . (یادداشت مؤلف ).- برشیواندن ؛ شیار کردن . شخم زدن . (یادداش
شیوانیدنلغتنامه دهخداشیوانیدن . [ شی دَ ] (مص ) شیواندن . آمیختن و مخلوط کردن و بر هم زدن . || خمیر کردن و آمیختن آرد گندم و جز آن رادر آب . || رزانیدن . (ناظم الاطباء) (از برهان )
شیوان کندیلغتنامه دهخداشیوان کندی . [ شی ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان خوی . سکنه ٔ آن 264 تن . آب از چشمه . صنایع دستی جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شیوانیدنلغتنامه دهخداشیوانیدن . [ شی دَ ] (مص ) شیواندن . آمیختن و مخلوط کردن و بر هم زدن . || خمیر کردن و آمیختن آرد گندم و جز آن رادر آب . || رزانیدن . (ناظم الاطباء) (از برهان )
شیواندنلغتنامه دهخداشیواندن . [ شی دَ ] (مص )شیوانیدن . آمیختن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیوانیدن شود. || شیار کردن . (یادداشت مؤلف ).- برشیواندن ؛ شیار کردن . شخم زدن . (یادداش
شیوانیدهلغتنامه دهخداشیوانیده . [ شی دَ / دِ ] (ن مف ) آمیخته و برهم زده . || لرزانیده . (فرهنگ فارسی معین ).
حصار شیوانلغتنامه دهخداحصار شیوان . [ ح ِ شی ْ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان . واقع در 61هزارگزی باختری قیدار، سر راه مالرو عمومی . ناحیه ای است کوهستا