شیقلغتنامه دهخداشیق . (ع اِ) سر کوه و سخت ترین جایها در آن یا ناحیه ٔ هموار دشوارگذار. || مرغی است آبی خرد سپیدرنگ . || شکاف تنگ در کوه یا در میان دو سنگ از ریگ . || کوه دراز.
شیقلغتنامه دهخداشیق . [ ش َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آرزومند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آرزومند. و حریص و پرمیل . (ناظم الاطباء).
شیقوموریلغتنامه دهخداشیقوموری . (معرب ، اِ) لغتی است یونانی و معنی آن به عربی تین احمق باشد و آن نوعی از انجیر است که برگ آن به برگ توت می ماند. (برهان ) (آنندراج ).
شیقانلغتنامه دهخداشیقان . (اِخ ) دو کوهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || موضعی است نزدیک مدینه . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
شیقةلغتنامه دهخداشیقة. [ ق َ ] (ع اِ) مرغی است آبی . (منتهی الارب ). مرغ آبی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || واحد شیق است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکی شیق . (منتهی الارب
شیقوموریلغتنامه دهخداشیقوموری . (معرب ، اِ) لغتی است یونانی و معنی آن به عربی تین احمق باشد و آن نوعی از انجیر است که برگ آن به برگ توت می ماند. (برهان ) (آنندراج ).
شیقانلغتنامه دهخداشیقان . (اِخ ) دو کوهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || موضعی است نزدیک مدینه . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).