شیطان بازارلغتنامه دهخداشیطان بازار. [ ش َ ] (اِخ ) شیطانه بازار. نام بازاری به تفلیس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیطانه بازار شود.
شیطانه بازارلغتنامه دهخداشیطانه بازار. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) شیطان بازار. بازاری به تفلیس . (یادداشت مؤلف ). || بازاری به زنجان . || بازاری به اسالم طوالش گیلان .
شیطانفرهنگ مترادف و متضاد۱. ابلیس، اهریمن، دیو، عفریت، عفریته، هرماس، هرمس ۲. زبل، زرنگ، محیل ۳. آتشپاره، بازیگوش، تخس، شرور ≠ آدم
شیطاندیکشنری فارسی به انگلیسیbad, arch, devil, fiend, Lucifer, menace, mischievous, naughty, Satan, sly, wanton, wild
شیطانه بازارلغتنامه دهخداشیطانه بازار. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) شیطان بازار. بازاری به تفلیس . (یادداشت مؤلف ). || بازاری به زنجان . || بازاری به اسالم طوالش گیلان .
دیارلغتنامه دهخدادیار. (ع اِ) جمع کثرت دار، بمعنی خانه مانند جبل و جبال . (تاج العروس ). ج ِ دار. (منتهی الارب ) : ما همه بر نظم و شعر و قافیه نوحه کنیم نه بر اطلال و دیار و نه
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان
جذبلغتنامه دهخداجذب . [ج َ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضد دفع. مقابل دفع. (از اقرب الموارد). کشیدن بسوی خود. (ناظم الاطباء). د
حسدلغتنامه دهخداحسد. [ ح َ س َ ] (ع مص ) بدخواهی . (دهار) (محمودبن عمر ربنجنی ). بد خواستن . (زوزنی ). رشگ . (لغت نامه ٔ اسدی ). غیرت . بد خواستن برای کسی . (ترجمان عادل ). زوا