شیشه شیشهلغتنامه دهخداشیشه شیشه . [ شی ش َ / ش ِ شی ش َ / ش ِ ] (ق مرکب ) صراحی پس از صراحی . (ناظم الاطباء): او شیشه شیشه نوشابه خورد.
چشیشهلغتنامه دهخداچشیشه .[ چ َ ش َ / ش ِ ] (ص ) رنگی باشد مخصوص اسب و استر که آن را خنگ خوانند. (برهان ) (منتهی الارب ).رنگی باشد مر اسب و استر را. (جهانگیری ). رنگی مخصوص اسب و استر که خنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء). چشینه . خنگ . و رجوع به چشینه و خنگ شود.<br
شپشهلغتنامه دهخداشپشه . [ ش ِ پ ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مصغر) حشره ٔ کوچکی است شبیه به شپش معمولی انسان ولی قدری از آن کوچکتر است و بیشتر به موهای ناحیه ٔ زهار و شرمگاه و زیر بغل حمله میکند و پاهایش دارای قلابهای قوی است که به بدن میچسبد و جدا کردنش مشکل است و در م
حصاةدیکشنری عربی به فارسیريگ , سنگريزه , شيشه عينک , نوعي عقيق , باسنگريزه فرش کردن , باريگ حمله کردن , نقش ونگار ريگي دادن به
pebbleدیکشنری انگلیسی به فارسیسنگ ریزه، ریگ، شیشه عینک، نوعی عقیق، با سنگریزه فرش کردن، باریگ حمله کردن، نقش ونگار ریگی دادن به
pebblesدیکشنری انگلیسی به فارسیسنگریزه، ریگ، سنگ ریزه، شیشه عینک، نوعی عقیق، با سنگریزه فرش کردن، باریگ حمله کردن، نقش ونگار ریگی دادن به
شیشهلغتنامه دهخداشیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ، اِ) درتداول زارعان خراسان این است که گویند روز ششم فروردین و شانزدهم و بیست وششم و سی وششم بهار معمولاً باران می آید و این بارانها برای محصول دیم نافع است . سالی که مرتباً در روزهای شیشه باران ببارد سال خوبی
شیشهفرهنگ فارسی عمیدمادهای سخت، شفاف، و شکننده که در ساختن پنجره و بعضی ظروف به کار میرود.⟨ شیشهٴ نشکن: نوعی شیشه با مقاومت زیاد که هنگام شکستن ریز ریز میشود.
شیشهلغتنامه دهخداشیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ) زجاج . آبگینه . زجاجه . (یادداشت مؤلف ). جسمی صلب و غیرحاجب (حاکی ) ماوراء و بیرنگ که آنرا از ذوب شن مخلوط با پتاس و سود حاصل می کنند و از آن ظروف و اوانی و عینک و جز آن می سازند و یکی از مواد گرانبهایی است که در
خرده شیشهلغتنامه دهخداخرده شیشه . [ خ ُ دَ / دِ شی ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) قطعات ریز و شکسته ٔ شیشه . چون شیشه ای بشکند آنچه از شکسته باقی ماند خرده شیشه نامیده می شود.
چشیشهلغتنامه دهخداچشیشه .[ چ َ ش َ / ش ِ ] (ص ) رنگی باشد مخصوص اسب و استر که آن را خنگ خوانند. (برهان ) (منتهی الارب ).رنگی باشد مر اسب و استر را. (جهانگیری ). رنگی مخصوص اسب و استر که خنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء). چشینه . خنگ . و رجوع به چشینه و خنگ شود.<br
حباب شیشهلغتنامه دهخداحباب شیشه . [ ح ُ ب ِ شی ش َ/ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبابی که از بند شدن هوا در جرم شیشه بماند : دل رقیب مگو نازک است چون دل من حباب شیشه کجا شیشه ٔ حباب کجا؟ وحید.گشاد عقد
خون شیشهلغتنامه دهخداخون شیشه . [ ن ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون مینا. کنایه از شراب انگوری .
خس شیشهلغتنامه دهخداخس شیشه . [ خ َ س ِ شی ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خسی که در سبد بر اطراف اوساط شیشه ها گذارند تا با هم خورده شکسته نشوند. (آنندراج ) . خس و پنبه و خرده کاه که بین شیشه یا ظرفهای چینی گذارند که در صورت برخورد شیشه بهم یا ظرفهای چینی