شیشلهلغتنامه دهخداشیشله . [ شی ش َ ل َ / ل ِ ] (ص ) سست و بی قوت و ضعیف و ناتوان و درمانده . (ناظم الاطباء). سست و بی قوت . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || شل و افلیج . (ناظ
شیسلهلغتنامه دهخداشیسله . [ ل َ / ل ِ ] (ص ) شیشله . (یادداشت مؤلف ): الفخ ؛ شیسله کردن جامه . الوهی ؛ شیسله شدن و دریده شدن . (المصادر زوزنی ). رجوع به شیشله شود.
چلاغلغتنامه دهخداچلاغ . [ چ ُ ] (ترکی ، ص ) شل و شیشله . (ناظم الاطباء). آنکه یک پای ندارد یا یک پای او فالج دارد. و رجوع به چلاق شود. || آنکه دست ندارد یا یک دست وی خشکیده و فا
شللغتنامه دهخداشل . [ ش َ / ش َل ل ] (از ع ، ص ) کسی که با دست نمیتواند چیزی را بگیرد، مانند کسی که دست او افلیج شده و در اراده و اختیار وی نباشد. شیشله . (ناظم الاطباء). کسی
شیکلغتنامه دهخداشیک . (ص ) شل را گویند یعنی دست و پای که در آن گیرایی و قدرت رفتار نباشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ) : چون برافروزی رخ از باده کله سازی یله دستهایم شیک
تهلهللغتنامه دهخداتهلهل . [ ت َ هََ هَُ ](ع مص ) تنگ بافته شدن جامه و بافته شدن با رشته های خرد و باریک . (ناظم الاطباء) : و این لیفها هر سه نوع برهم نهاده است و در یکدیگر بافته