شیرینی جویلغتنامه دهخداشیرینی جوی . (نف مرکب ) شیرینی جوینده . حلوی . (یادداشت مؤلف ): لحوس ؛ شیرینی جوی همچو مگس . لائس ؛ شیرینی جوینده . (منتهی الارب ).
شیرینیلغتنامه دهخداشیرینی . (ص نسبی ، اِ مرکب )هر چیز شیرین . هر چیز که مزه ٔ قند و نبات دهد و حلاوت داشته باشد. (یادداشت مؤلف ). || آنچه پزند و سازند از خوردنیهای شیرین . خوردنی
شولقیلغتنامه دهخداشولقی . [ ش َ ل َ قی ی ] (ع ص ) آنکه شیرینی جوید و دوست دارد آن را. (منتهی الارب ). شیرینی فروش و در اساس البلاغة: دوستدار شیرینی . (از اقرب الموارد). طفیلی .(م
فرخشهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی شیرینی که از آرد سفید، شکر، روغن، و مغز بادام یا پسته تهیه میکردند؛ لوزینه: ◻︎ بسا کسا که بره است و فرخشه برخوانش / بسا کسا که جویننان همینیابد سیر (رود
لؤسلغتنامه دهخدالؤس . [ ل َ ئو ] (ع ص ) شیرینی و جز آن جوینده جهت خوردن . لوّاس . || (اِ) یقال : ماذُقت لؤساً؛ یعنی نچشیدم چشیدنی . (منتهی الارب ).