شیرخوارگاهلغتنامه دهخداشیرخوارگاه . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) مؤسسه ٔ وابسته به دستگاههای شهرداری یا دولتی یا مؤسسات خیریه که برخی کودکان شیرخوار را در آن نگاهداری می کنند. دارالرضاعه
شیرخوارگاهفرهنگ انتشارات معین(خا) (اِمر.) مؤسسه ای که در آن از کودکان شیرخوار و بی سرپرست مراقبت می کنند.
شیرخوارگاهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمؤسسهای که در آنجا کودکان شیرخوار را نگهداری میکنند؛ دارالرضاعه.
شیرخوارگانلغتنامه دهخداشیرخوارگان . [ خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ شیرخواره . (ناظم الاطباء). رجوع به شیرخواره شود.
شیرخوارگیلغتنامه دهخداشیرخوارگی . [ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) حالت طفلی که شیر می خورد. (ناظم الاطباء). رضاعت . رضاع . ممالحت . (یادداشت مؤلف ). ملح . (منتهی الارب ). رجوع به
شیرخوارهلغتنامه دهخداشیرخواره . [ خوا/ خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) طفلی که شیر می خورد. (ناظم الاطباء). راضع. ملیج . (منتهی الارب ). رضیع. شیرخوار. شیرخور. رضیعه . صبی . (یادداشت مؤلف
عمل خیرخواهانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ه، کار عام المنفعه، مهربانی، لطف، خدمت، خیریه، نیکوکاری، وقف، دهش، کمک، خدمتگزاری، کارداوطلبانه لطف، منت، مرحمت وقف، نذر، واگذاری، هبه،
گاهلغتنامه دهخداگاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فر